بیایید برای چند لحظه تصور کنیم در دنیایی زندگی میکنیم که در آن هیچ فروشندهای وجود ندارد. فکر میکنید چه اتفاقی خواهد افتاد؟ اقتصاد کشور چگونه خواهد شد؟ مردم نیازهایشان را چگونه برطرف خواهند کرد؟ تولیدات بزرگترین شرکتها و کارخانهها چگونه به فروش خواهند رسید؟ مالیات کشور از کجا و چگونه تأمین خواهد شد؟
اگر پول را مانند خون برای اقتصاد یک جامعه بدانیم میتوان گفت که فروشندهها پمپ تزریق خون در اقتصاد یک جامعه هستند.
روزی مجله فورچون درنتیجهی یک آمار اعلام کرد: «شرکتهای کمتری موفق میشوند و متأسفانه بیشتر شرکتها ورشکسته خواهند شد و بدون تردید دلیل شکست این شرکتها بیتوجهی به امر فروش و نداشتن فروشندگان حرفهای و خلاق است.»
در طول شبانهروز کمتر اتفاق میافتد که ما در حال خریدوفروش نباشیم. بعضیها کالا میفروشند، بعضیها فکر و ایده میفروشند، بعضیها خدمات میفروشند و بعضیها میخواهند حرف خود را بفروشند. بارها و بارها شنیدهایم که پدر یا مادری میگوید حرف من دیگر خریدار ندارد، چهکار کنیم که بچهها حرف ما را بخرند؟ و همه اینها به این دلیل است که با اصول یک فروش حرفهای آشنا نیستیم, چراکه وقتی با مفهوم و تعریف علمی فروش آشنا شویم، به این نتیجه میرسیم که یک فروشنده خلاق و حرفهای نهتنها درفروش محصولات خود بلکه در ارتباطات عادی مثل ارتباط با همسر، دوستان، جامعه و … هم فرد موفقی خواهد بود.
برای فروش تعاریف زیادی وجود دارد که در مقالات بعدی در مورد آنها صحبت خواهیم کرد اما از آنجاییکه در پروسه فروش با انسانها سر و کار داریم ، اگر بخواهم فروش را در یک جمله کوتاه تعریف کنم میگویم فروش یعنی توانایی برقراری ارتباط. حال از شما سؤال میپرسم، اولین کسی که انسان باید با او ارتباط برقرار کند چه کسی است؟….
قطع بهیقین اولین کسی که باید انسان توانایی ارتباط با او را داشته باشد خودش است. توانایی برقراری ارتباط با خود یعنی فروش به خود، یعنی من خودم را بپذیرم، یعنی من خودم را دوست داشته باشم، یعنی عزتنفس داشته باشم و درنتیجه اعتمادبهنفس داشته باشم، و اعتمادبهنفس شاهکلید موفقیت است. فروشنده موفق کسی است که اعتمادبهنفس بالایی دارد.
اعتمادبهنفس بالا باعث میشود که فروشنده بتواند بر بزرگترین ترس یک فروشنده یعنی ترس از نه شنیدن غلبه کند، چراکه میداند جواب نه مشتری هیچ ارتباطی به شخصیت او ندارد. اعتمادبهنفس بالا موجب میشود که فروشنده بتواند انتقادات و اعتراضات را بهخوبی بشنود و بدون اینکه ناراحت و یا عصبانی بشود بامهارت کامل آنها را پاسخ دهد.
نکته دیگر اینکه وقتیکه من خودم را دوست داشته باشم، قطعاً دیگران را هم دوست خواهم داشت و با آنها بهراحتی ارتباط برقرار میکنم و میتوانم بهراحتی اعتماد آنها را جلب کنم و به آنها بفروشم.
بنابراین فروشنده خوب کسی است که ابتدا بتواند با خودش ارتباط برقرار کند و سپس بتواند با اعضاء خانواده خود ارتباط خوب و درست برقرار کند. کسی که نتواند با همسر ، فرزندان و پدر و مادر ارتباط برقرار کند و آنها را جذب کند پس چگونه انتظار دارد با یک شخصی که تابهحال او را ندیده ارتباط برقرار کند و اعتماد او را به خود جلب کند؟ درنتیجه وقتی صحبت از فروشنده خلاق میکنیم منظور فقط کسی نیست که یک کالا و محصول میفروشد، بلکه هر انسانی که قادر به برقراری ارتباط باشد یک فروشنده است.
امروزه همه افراد در هر شغل و جایگاهی که هستند برای اینکه بخواهند پیشرفت کنند و جزء برترینهای تخصص خود باشند چارهای ندارند تا با پرورش خلاقیت در خود، خود را از سایر رقبا جدا کنند و پیشتاز حرفه خود شوند. یکی از مهمترین حوزهها و مشاغل، فروشندگی است. در روزگاری که در هر شغلی تعداد رقبا بسیار زیاد شده است، کسبوکاری موفق است که فروشندگان آن بتوانند چرخه فروش را بهدرستی بشناسند و هر مرحله آن را بخصوص سه مرحله مهم که به گلوگاههای فروش معروف هستند را خلاقانه به اجرا درآورد.
بنابراین برای اینکه یک فروشنده بتواند خود را از جمع رقبا جدا کند و به حیطه فروشندگان حرفهای و ثروتمند وارد شود لازم است که در دو زمینه خود را مجهز به کسب دانش و مهارتهای ضروری کند. ابتدا باید دانش خلاقیت را بیاموزد و مهارتهای لازم برای پرورش خلاقیت را فراگیرد و در مرحله بعد باید با دانش و علم روز فروشندگی آشنا شود.
در این کتاب ابتدا خصوصیات یک شخصیت خلاق را بازگو میکنیم و سپس با ذکر تعریفی از فروش؛ چرخه فروش را بیان کرده و درنهایت میگوییم که یک فروشنده خلاق چگونه برای مهمترین مراحل فروش (گلوگاههای فروش) یعنی گرفتن وقت ملاقات از مشتری، پاسخگویی به اعتراضات مشتری و بستن قرارداد و گرفتن پول از مشتری برنامهریزی میکند تا یک فروش موفق داشته باشد.